بی محتوایی فریاد میکند!
محمدجواد کسائی
تحلیل گر موسیقی
از آنجا که سالهاست به کلان پژوهی در موسیقی مشغول هستم؛ تاکنون انگشت اشاره به سوی هیچ آلبوم یا کنسرتی نگرفته ام و نمی گیرم، اما همواره با نگاهی طولی، سرگذشت موسیقی معاصر ایران را دنبال کرده ام، و از این رو تلاشم آن بوده که معضلات رو به تزاید این هنر را با نقدی آشکارا و منصفانه دنبال کنم.
واقعیت این است که در جهان هویت ستیز امروز، هنرهای اصیل به شدت به حاشیه رفته اند و در عوض هنرهای سطحی و بی محتوا روز به روز با حمایت همه جانبۀ متولیان امور و پذیرش توده های سرگردان رونق گرفته، و چه بسیار بر این بی هویتی دامن زده اند.
سخن امروز ما بر سر آواز اصیل است. هنری که در این سال ها رو به کاستی رفته و نه تنها برای اهل فن، که برای مردم کوچه و بازار هم از سکّه افتاده است. اگر افق فکری خود را اندکی در این زمینه گسترش دهیم، به سادگی این واقعیت بر ما روش خواهد شد.
گذشته از آثاری مطلوب که از برخی هنرمندان می شنویم، مابقی تولیدات فاقد ارزش گذاری هنری است، و مولدان آن سعی دارند به دنبال سلیقۀ توده ها حرکت کنند. اینجاست که به جای خوانندگانی آزموده و توانا، "منفعت شناسانی کارکشته" میدان داری می کنند و سعی دارند که با خوانندگان آوازهای مصرفی و بازاری رقابتی تنگاتنگ داشته باشند.
آموزشهای نیمبند و ناکافی؛ تنگناهای موجود، تلاشهای ساختگی برای نو جلوه دادن آثار تولید شده، نقدناپذیری، الیگارشی یا گروههسالاریِ حاکم بر فضای موسیقی و هنرمندان موسیقی، یکنواختگرایی، تأیید و تشویق مخاطبان عام (حتی خاصنما)، ندانمکاری ها و به خودمشغولی ها...، از جمله عواملی است که آواز ما را از رونق انداخته و کسالت آور بار آورده.
این مطلب نیز گفتنی است که آهنگساز در قد و اندازۀ موسیقی گرانبهای ایرانی نداریم یا بسیار اندک شمارند، که حتی از آنها هم به درستی استفاده نمی کنیم؛ اما در عوض خروار خروار ضربی های سست می سازیم که بر بی مقداری این موسیقی افزوده و همچنان خواهد افزود.
اما نکته باریکتر ز مو کجاست؟ نکته در این جاست که وقتی از هنجارهای اجتماعی فاصله می گیریم و بر مداری می گردیم که ساختارهای فکری و فرهنگی ما دچار از همپاشیدگی می شود؛ نمی توانیم موسیقی را که انعکاس تمام عیاری از صدای آن وقت و زمان جامعه است، خوش و موزون بشنویم. موسیقی و آواز، طبیعی است که خشنآهنگ می شود. لحنی تحکم آمیز به خود می گیرد، و خواسته یا ناخواسته می خواهد خشمهای فروخورده را فریاد کند! لاجرم از بیانی شاعرانه، عاشقانه و مهربانانه فاصله می گیرد. کلمه کلمۀ اشعار نامفهوم می شود، و خوانندۀ آواز ندانسته، روح و جوهرۀ موسیقی ایرانی را تباه میکند. پس در چنین فضایی اگر انتظاری فراتر از این داشته باشیم، سخت نارواست. موسیقی؛ آفرینش مضمون می خواهد. گوهری اصیل می خواهد. کیفیات ارزشی می خواهد. زیبایی می خواهد. موسیقی ایرانی؛ نشاط معنوی می خواهد، و نه یأس، ناامیدی و حرمان. درونپریشی ما نباید که این موسیقی و آواز کهن و شریف را تحت تأثیر قرار دهد و شنونده اش را به نومیدی بکشاند.
دوست دارم این یادداشت را با یک جمله از پدر(حسن کسائی)، که همین چند روز پیش در یادداشتهای پراکندۀ ایشان می خواندم، به پایان برم: "بیایید موسیقی را فدای منافع شخصی نکنیم!"
روزنامه همشهری/ 28 آبان 1398
تکریم هنرمند دیگر بهتر از این!؟
گفت و گو با محمدجوادکسائی
نوازندۀ سه تار و تحلیل گر موسیقی
روزنامه ایران/ دوشنبه/ 3 تیرماه1398
1- ساز "نی" پس از "مولوی" و "مثنوی"؛ با "کسائی" شناخته می شود؛ یعنی پدر شما "استاد حسن کسائی".
بله، به قول یکی از هنرمندان، نام کسائی با ساز نی به هم سنجاق شده است. درست مثل پیانوی ایرانی که با نام مرتضی خان محجوبی به هم آمیخته و جدایی ناپذیر است.
2- ایشان به عنوان ساز دوم، تبحر و تجربه ای خاص در نواختن "سه تار" داشتند. در این مورد کمی توضیح می دهید. پدر می گفتند که در سال های شاگردی صبا می دیدم که استاد در کنار ویلن، سه تار می نوازد. من هم تشخیص دادم برای ژوست نواختن نیاز به یک ساز با پرده بندی مشخص دارم و از این رو بود که سه تار را با علاقه مندیِ خاصی انتخاب کردم.
3- در نواختن سه تار از چه افرادی بهره بردند؟
از ابوالحسن صبا، عبدالحسین صبا(برادر بزرگتر استاد صبا)، ارسلان درگاهی. البته خود پدر می گفتند که در همنوازیهایی که با احمدعبادی و جلیل شهناز داشتم، از شیوۀ این دو هنرمند ممتاز هم تأثیر گرفتم. ایشان به سبک منحصر به فردی دست یافته بودند که با وقوع شرایطی که برای موسیقی پیش آمد، مجالی برای ارائۀ رسمی و رادیوییِ آن پیدا نشد.
4- استادکسائی آواز را نزد استادانی چون تاج اصفهانی و ادیب خوانساری فراگرفتند، در واقع مکتب آوازخوانی اصفهان. اما ظاهراً با عنوان مکتببندی در موسیقی اعتقادی نداشتند. این در حالی است که از سال ها پیش، این عناوین وجود داشته. به نظر شما صحیح است یا خیر؟
البته نظر بنده زیاد مهم نیست، مهم این است که مکاتب هنری از قدیم وجود داشته اند، چه کسی می تواند ادعا کند که مکتب هرات، مکتب تبریز، مکتب قزوین یا مکتب اصفهان وجود نداشته؟ ! امّا مشکل در اینجاست که ما امروز تعریف "مکتب" را نمی دانیم، چه رسد به تعاریفی از مکاتب مختلف و مختصات آنها. وقتی به طور مثال از مکتب زبانشناسی کپنهاگ یا مکتب پراگ بحث به میان می آید؛ شما می دانید چه زمانی شکل گرفته، چه موقع به اتمام رسیده، چه افرادی در شکل گیری آن، اثرگذار بوده اند و چه دستاوردهای فکری و فرهنگی داشته است.
از این مسئله که بگذریم، می رسیم به این که عده ای امروز "مکتب اصفهان" را دستاویزی کردهاند برای خودمطرحی. پدر در واقع از این فریبکاری ها نگران بودند. از این که عده ای بیایند و ردیف مکتب اصفهان(!) را اجرا و منتشر کنند. می گفتند: "ما چنین چیزی را ابداً و اصلاً نداریم و نشنیده ایم. ردیف فقط "ردیف موسیقی ایران" است". (نقل به مضمون)
5- استاد تأکید بسیاری بر نوگرایی و نوآوری داشتند. با این حساب امروزه علاقه مندانی که به سراغ این ساز می روند، تقلید می کنند و الگویشان ایشان هستند. به نظر شما آیا باید در ساختار آموزش آن تغییر و تحولی ایجاد شود؟
حتماً این طور است. وقتی آموزش محدود به چند جزوه و کتاب شد، و دهها شرایط دیگر که فراهم باید و نیست؛ گفت:
همه عمر صرف کردم پی درس عشق امّا چه کنم که این مسائل ننوشته در کتابی
آن وقت است که از "نوآوری" فقط اسمی میماند و بس! هر کار نو و تازهای که ارزش تداوم و ماندگاری ندارد، یعنی برای اهل درک و فهم قابل قبول نیست.
6- به نظر شما آیا جریان سنتگرایی یا "موسیقی بازگشت" که استادکسائی در صحبتهایشان اشاره داشته اند، در موسیقی امروز ما به چشم می خورد؟
اساساً تاریخ ما نشان می دهد که منحنی شرایط اجتماعی ما ایرانیان سینوسی بوده است. انگار تاب و تحمل پیشرفت را نداشته ایم. از دهۀ چهل که گرایش های فاندامنتالیستی در موسیقی ایران شدت گرفت، در دهۀ پنجاه و شصت به اوج خودش رسید و متأسفانه هنوز جریان غالب فکری و عملی بسیاری از موسیقی سازان کشور ماست.
در اینجا لازم است اشاره کنم که من آمدم و بر حسب مستندات؛ تاریخ معاصر موسیقی ایران را به چهار دوره یعنی "قاجاری" ، "مشروطه"، "نوین" و "بازگشت" در کتاب "تاریخ شناسی موسیقی و ردیف موسیقی ایران" (1387) تقسیم کردم، و برای نخستین بار واژۀ "موسیقی بازگشت" و مختصات این دوره را برشمردم.
7- چرا امروزه با بحران در نوازندگی برخی از سازها مواجه هستیم؟
به عقیدۀ من، هنرمندان قدیم بیشتر عاشق هنرشان بودهاند تا عاشق خودشان! بنابراین عاشق بوده اند، طالب بودهاند، ژرفکاو بوده اند . . . و شاید دهها چیز دیگر که زندگی ماشینی امروز و دغدغههای آن نمیگذارد هنرمند موسیقی آرامش و آسایش فکری داشته باشد. به همین لحاظ است که تولیدات موسیقی در این سالها آن متانت و وزانت را ندارد. البته از کارهای استثنایی و نبوغ پارهای از هنرمندان، در همین سالها هم نمیشود غافل ماند و چشمپوشی کرد.
8- سال 1360 استاد از صدا و سیما برکنار شد! در خصوص این اتفاق کمی توضیح میدهید؟
بنده نباید توضیح بدهم، بلکه این مسئولان وقت هستند که باید توضیح دهند که چرا نامآوران و برجستگان موسیقی را به خانه فرستادند. کسائی تنها نبود! کار را تمام و کمال به دست عده ای دیگر سپردند و در نتیجه موسیقی ما دیگرگون شد. معیارهای زیباشناسی عوض شد. نسل جوان با دینامیسم تازه ای از موسیقی در ایران بارآمد. جای آن آهنگ های عاشقانه و شاعرانه، ضربی های تند نشست؛ و موسیقی با لحنی اعتراضی، متداولِ زمان شد.
9- یک دوره، زمانی هم ایشان سکوت اختیار کردند و فعالیتی نداشتند. آن زمان چه اتفاقی بر سر نی نوازی افتاد؟
این سکوت همانطور که اشاره کردم، سکوتی خودخواسته نبود، که برعکس خانه نشینیِ اجباری بود. پدر همیشه می گفتند: بهترین دوران طلایی عمر هنری من، در این خانه، گوشۀ این اتاق و بر روی همین صندلی سپری شد!
می فرمایید: چه اتفاقی بر سر نی نوازی افتاد؟ مثل خیلی از سازهای دیگر از آن اصالت و صلابت افتاد و تا حدودی لحن ملّی و میهنی خود را از دست داد. اما کمانچه و یا عود در این سالها پیشرفت قابل توجهی داشته. مثلاً اردشیر کامکار و شهرام میرجلالی از نوازندگان نخبۀ این دو ساز هستند.
10- آیا "سنت گرایی" سبب شده که موسیقی ما تا به امروز جهانی نشود؟
"جهانی شدن" با "آشناییِ جهان با موسیقی ایرانی" دو چیز متفاوت است. ما نباید و نمی توانیم موسیقی خودمان را جهانی کنیم، همان طور که نمی توانیم و نباید زبان پارسی را جهانی کنیم. کار درست آن است که زبان و موسیقی خودمان را به جهان معرفی کنیم. ما در مملکت خودمان با موسیقی هزار و یک مشکل داریم و نتوانسته ایم تکلیف آن را مشخص کنیم!
با نیم نگاهی برگردم به پرسش شما و اشاره به "سنتگرایی". بله ، از زمانی که توهمِ بازگشت به موسیقیِ پیش از علینقی وزیری پیش آمد، موسیقی ما از آن حرکت و پویایی افتاد؛ البته عرض کردم در این سالها هم آثاری تولید شده که به لحاظ هنری بسیار قابل ارزشگذاری است و نباید از حق گذشت.
11- به عنوان فرزند خلف استاد، آیا ادای دین و رسالتی که پدر بر عهدۀ شما گذاشته است را به سرانجام رسانده اید؟ یا به عبارتی دیگر فرزند استاد کسائی بودن، چه مسئولیتی در خصوص ترویج موسیقی بر عهدۀ شما گذاشته است؟
این پرسش را باید از دیگران بکنید. رشتۀ تحصیلی من چیز دیگری بوده است، آن را رها کردم، حتی برای ادامۀ تحصیلِ دورۀ دکتری به خارج از کشور نرفتم. همۀ زندگی من شده است موسیقی و سر و سامان دادن به آثار هنری پدرم. بیست سال است که یک مؤسسه فرهنگی هنری را با فعالیت در زمینۀ آموزش و پژوهش موسیقی مدیریت می کنم. کارهای زیادی انجام داده ایم و کارهای بسیاری در پیش داریم که باید به انجامش برسانیم. بیش از بیست آلبوم موسیقی از آثار پدر را به انتشار رسانده ایم. مجموعه های نت از آثار ایشان، برپایی سمینارها، نشست ها و گرامیداشتِ هنرمندان موسیقی . . .، اینها بخشی از آن چیزی است که انجام شده، اما هنوز کار بسیار است و تلاشی عاشقانه و طاقت فرسا می خواهد.
12-ساز تخصصی شما "سه تار" است، اما شما را بیشتر در جامعۀ موسیقی به عنوان یک "موسیقی پژوه" می شناسند.
بله، من از سال شصت نواختن سه تار را نزد پدر شروع کردم که تا سال نود، یعنی حدود سی سال ادامه داشت. یکی دو آلبوم در سالهای اخیر منتشر کرده ام، اما هیچ وقت اهل کار و فعالیت رسمی در این زمینه نبوده ام. یعنی بنده هم مثل بعضی های دیگر تشخیص داده ام که مردم ما فقط آواز و ترانه را موسیقی میدانند! این است که آدم اگر در زاویه بنشیند و برای دل خودش ساز بزند، خیلی سنگین تر است! البته این نظر من است و نظر دیگران هم در جای خودش، محترم خواهد بود.
به هر روی در سال هایی که گذشته بیشترِ وقتم را صرف مطالعه روی موسیقی کرده ام که حاصل آن ده ها مقاله و چند کتاب بوده است و در حال حاضر هم مشغول تدوین و آماده سازی چند کتاب هستم، از جمله کتاب "حسن کسائی (زندگی و موسیقی)" و . . .
13- نگاه مسئولان فرهنگی به مقولۀ موسیقی را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا استاد کسائی در صحبتهایشان انتقاد داشتند که چرا حمایتی از موسیقی صورت نمی گیرد.
چرا اتفاقاً از موسیقی به صورت گسترده، حمایت میشود، البته از "موسیقی بی هویت" و "کلام بی هویت". می بینید که چگونه موسیقی اصیل به حاشیه رانده شده است. بنده یا دیگری این حرفها را بزنیم یا نزنیم، واقعیت در حال جریان است و کاری بنیادی برای "موسیقی هویت بخش" -که بخشی از میراث ماست- نمی توان کرد. بگذریم!
14 – آیا آثاری از استاد باقی مانده است که تا به امروز منتشر نشده باشد؟
از پیرمردی میپرسند: پدرجان چند سال داری؟ می گوید: خیلی! من هم باید در جواب عرض کنم: خیلی!
بله، بسیاری از آثار استودیویی و خصوصی هستند که از این شصت سال آفرینش هنری منتشر نشده اند. سعی من در این سالها، این بوده است که آثار نوازندگی پدر را جمع آوری کنم. البته بازار انتشاری نمانده است و این یک معظل جهانی است، که همه در فضای مجازی همه چیز را دنبال می کنند. بنابراین بخش کوچکی از آنچه که در اختیار دارم و منتشر نشده را، سعی در نشر فیزیکی آن می کنم، و مابقی را در آینده ای نه چندان دور در وب سایتی در اختیار علاقه مندان میگذارم.
15- توضیح می دهید که آخرین اثر منتشر شده از ایشان چه بوده؟
آلبوم "گذرگاه نسیم" به همراه تار شهنواز موسیقی ایران جلیل شهناز، تنبک جهانگیر بهشتی و محمدعلی کیانی نژاد. یک آلبوم ارزندۀ دیگر با عنوان "وقتی نیستیم" به مناسبت نودمین سال نمادین تولد پدر، چند ماه پیش منتشر شد که شامل سه قطعه سیدی از تکنوازی نوازندگان بنام موسیقی ایران به همراه یک کتاب است که در آن بیش از صدنفر از صاحب هنران دربارۀ حسن کسائی دیدگاه خودشان را بیان کرده اند.
16- در آخر اگر تمایل دارید خاطره ای از همکاری ایشان یا سایر هنرمندان موسیقی از جمله جلیل شهناز، محمدرضا شجریان . . . برای ما بفرمایید.
امیدوارم این خاطرات را بتوانم در کتابی با انبساط خاطر، برای دوستداران موسیقی اصیل به یادگار بنویسم.
شصت سال همکاری "شهناز بزرگ" با پدر را چگونه میشود در چند کلمه شرح داد ؟! یادم است سوم مهرماه 1358 در کنار پدر، آقای شهناز، آقای شجریان و جهانگیرخان ملک به رادیو ایران رفتم و یکی دو قطعه در آن بعدازظهر پائیزی ضبط شد، غافل از آن که این آخرین حضور پدر و استاد شهناز در رادیو ایران بود. افسوس!
مادر من که قریب نیم قرن، نیمۀ پیدا و پنهان کسائی بوده و به راستی حق بزرگی به گردن فرهنگ موسیقی اصیل ما دارد، بعد از فوت پدر (1391)، بیمه اش از صدا و سیما قطع شده است. تکریم هنرمند و همسر هنرمند دیگر بهتر از این؟!
"زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند."
نام کسائی با ساز نی به هم سنجاق شده است !
گفت و گو با محمدجواد کسائی
نوازندۀ سه تار و تحلیل گر موسیقی
اصفهان زیبا/ دوشنبه/27خرداد1398
1- همانطور که به درستی اشاره کردید، جلیل شهناز و حسن کسائی بیش از شصت سال سابقۀ همزبانی، هم دلی و همنوازی دارند. پدر می گفتند بنده و آقای شهناز محضر دست کم پنجاه استاد طراز اول موسیقی اعم از نوازنده و خواننده را درک کرده ایم تا به این مختصر(!) دست یافته ایم.
زندگی مشترک در فضای اصفهان قدیم، آن کوچه باغ ها، بیشه ها، نهرها، قهوه خانه ها، تعزیه ها . . . و در نهایت رشد و بالندگی در فضای موسیقایی مکتب اصفهان؛ البته با آن نبوغ خارق العاده و پشتکارِ بی مثال، از این دو هنرمند موسیقی، نه به گفتۀ بنده که به تایید جامعۀ فهیم موسیقی، دو چهرۀ استثنایی و شخصیت کاریزماتیک ساخته است.
اما تعریف "دو نوازی" با "همنوازی" دست کم در موسیقی ایران متفاوت است. در اینجا مجال کافی برای گشودن این بحث نیست، ولی اشاره کنم که : مجد و کسائی"، " شهناز و یاحقی" ، "بدیعی و شریف" اینها همه مصادیقی از دونوازی است، و در جای خودش بسیار قابل ارزشگذاری. اما آثار مشترکی که از شهناز و کسائی مانده (چه رادیویی و چه خصوصی)، درخشانترین فرم دونوازی در موسیقی ایران است که بدون تردید عنوان "همنوایی" یا "همنوازی" میتوان به آن داد.
یادم است پدر سال ها زیر عکس آقای شهناز و خودشان این بیت را به خط خوش نوشته بودند و به دیوار اتاق نصب بود:
من کی ام لیلی و لیلی کیست من هــر دو یک روحیـم انـدر دو بـدن
2- البته بنده جایی ندیده ام یا نخوانده ام که جلیل شهناز متأثر از لطفالله مجد یا عبدالحسین شهنازی بوده! اگر در نیم نگاهی بخواهیم به تبارشناسی آقای شهناز بپردازیم، می بینیم که از پدر یعنی شعبان خان، از حسین آقا و علی آقا (برادران بزرگتر)، از آقارضاخان باشی که دایی ایشان بوده، تعلیم مستقیم گرفته اند، و البته از اکبرخان نوروزی، عباسخان سروری(شوهر خواهر) ...، اصلاً بگذارید کمی کلی تر بگویم شهناز و کسائی درست مثل حافظ عمل کرده اند، مثل زنبور عسل روی بهترین گُلهای موسیقی نشسته اند، بهترین شهد را انتخاب کرده اند و نابترین عسل را به کام شنوندۀ موسیقی رسانده اند و چشانده اند.
رگه هایی از نوازندگی تمامی تارنوازان برجسته در تار شهناز شنیده میشود، اما با یک ملاحت، شیوایی و وسعتی که نه قبل و نه بعد از او (تا به حال)، دیده و شنیده نشده است. جلیل شهناز نوازندۀ کامل عیاری است که قرن از پس قرن باید. . .، به قول ملک الشعرای بهار که در خصوص قمرالملوک وزیری گفته:
صد قرن هزار ساله باید تا یک قمرالملوک زاید
بله، پدر هم می گفتند استادان اصلی من مهدی نوایی و ابوالحسن خان صبا بودند، اما از ده ها استاد بهره برده ام. از جمله این که اشاره می کردند که من بیشترِ گوشه های موسیقی را از علی آقا شهناز یاد گرفتم.
من هم آمدم به طور دقیق در کتاب "تاریخ شناسی موسیقی و ردیف موسیقی ایران" به هنرمندانی اشاره کردم که پدر از هر یک از آنها، گوشه یا گوشه هایی را فراگرفته بودند. اما امروزه متأسفانه یکنواخت گرایی بسیار متداول شده، آموزش موسیقی محدود شده به چند جزوه و کتاب ...، که مشاهده می کنید محصول آن سالهاست که چیست!
3- این حرف و حدیثها جدید نیست؛ یعنی وقتی که از دهۀ چهل دیدگاه های فاندامنتالیستی در موسیقی ایران شکل گرفت، وزیری و میراث وزیری، صبا، خالقی ... را غربی قلمداد کردند و با توهم و ایده های جزم اندیشانه خواستند موسیقی را به زمان قاجار بازگردانند. شیوع این ایدئولوژی در دهۀ پنجاه و شصت به اوج خودش رسید و از این سیاهنمایی ها بسیار شد. شما ببینید اینها چه کردند که امروزه ما پیانوی ایرانی به سبک مرتضی خان محجوبی، انگشت شمار داریم. این تفکرات؛ خطرناک و بازدارنده بود، و در ترویج "موسیقی سنگواره ای" می کوشید و هنوز هم می کوشد.
اما به شما عرض کنم، که راه برای همه باز است، اگر کسی می خواهد با دست غذا بخورد و قاشق و چنگال را مردود می شمارد، یا اعتقاد دارد باید از اصفهان به تهران با کجاوه رفت، و یا باید صدای نیِ چوپانی را اصل و اساس قرار داد؛ باید گفت: این گوی و این میدان!
4- پدر اعتقاد عمیق داشتند که باید ردیف و گوشه های موسیقی در خدمت خواننده یا نوازنده باشد، و نه عکس آن! اعتقاد داشتند باید بنا به اقتضای زمان، از گوشه هایی که جنبه های کاربردی دارند استفاده کرد و مابقی را برای نگهداری در موزه گذاشت. همینطور معتقد بودند که نباید به یک روایت اکتفا کرد و نباید فقط به وسیلۀ نُت گوشه ها را تدریس نمود.
دربارۀ سنت و مدرنیته هم باید عرض کنم که همان طور که بهتر از من می دانید، موسیقی ایرانی و اساساً جامعۀ ایرانی بین این دو پدیده -قریب صدسال است- در کشاکش است، اما هنرمندی مثل حسن کسائی به عقیدۀ بنده تکلیفاش با هنرش و با شنوندهاش معلوم بود. او سنّت گذشته را کامل دریافته بود و آن را در خدمت هنری والاتر و به روزتر قرار داده بود. به همان مقدار که با "سنت ستایی" مشکل داشت، به همان مقدار هم با "هنر بیریشه" و "نوآوری های بلاهت آمیز" سرسختانه مخالف بود.
اساساً جناب متینفر؛ ناگفته پیداست هنری ماندگار می شود که هنرمندش، سنتهای گذشته را در کوله بار خودش داشته باشد، اما نگاهش به آسمان آبی فردا و فرداها باشد.
"گوته" در کتاب "ورتر" می گوید: "انسان باش و از من پیروی نکن... ؛ تو باید از خودت پیروی کنی." کسائی می گفت: " "مشکل همۀ نینوازان این است که می خواهند بشنوند "کسائی"؛ در صورتی که من نخواستم فرد دیگری بشوم، بلکه خواستم خودم بشوم."
البته و صدالبته این حرف درست است به شرط آن که ملزومات متعدد آن، از جمله بستر فلسفی، اجتماعی و فرهنگی مهیا باشد تا یک بهار، صبا، نیما ... در فرهنگ و هنر یک سرزمینی ظهور کند.
5- نقل به مضمون کنم که "محمدرضا لطفی" می گفت: "از هزار و یک دلیل موفقیتِ کسائی، یکی آن است که کسائی نی را نمینوازد، بلکه نی را می خواند!"
بله؛ کاملاً حق با شماست، شاید کمتر کسی را در جامعۀ موسیقی سراغ داشته باشیم که در این حد دلباختۀ شعر و ادب پارسی باشد. واقعاً ذهن ایشان دریایی بود از محفوظات شعر کلاسیک ایرانی. در این موردِ به خصوص تجزیه-تحلیل بسیار دارم و بسیار داریم، اما مختصر این که "نی کسائی" صدای تاریخ ماست، صدای آن همه نشیب و فراز، صدای آن ناله ها، مویه ها، هلهله ها ... ؛ بعد از کسائی نینوازان بسیار خوبی داریم که برای همه شان احترام قائل هستم، اماچرا کسائی هنوز یگانه مانده؟ - یا پیانوی مرتضیخان محجوبی فرقی نمی کند- چون این دست نوازندگان، سازشان آمیخته با کلام، تاریخ و فلسفه ای متعالی است. یعنی زمزمه ای آشناست، اما از دورهای دور می آید!
افسوس و صد افسوس جناب متینیفر، که معیارهای زیباییشناسی در " موسیقی ایران" سالهاست عوض شده، یا بهتر است بگویم دستخوش زوال شده است.
"زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند".
6- اشارۀ خیلی دقیق و متینی داشتید به این که اسماعیلخان قهرمانی بعد از چند دهه که از فوت میرزاعبدالله گذشته بود، و تازه اینکه از کلاس میرزا با اسماعیلخان هم سنوات بیشتری میگذشت، چهطور نورعلیخانبرومند توانسته روایتی را استخراج کند که عین صواب باشد.
بنده فقط به یک نکته کلیدی که پدر یا اساساً استاد صبا و دیگرانی از این دست اشاره کنم، که تمامی این ماندگاران به "ردیف آوازی" اعتقادی عمیق داشته اند، و به کیفیت بیش از کمیت اهمیت داده اند. البته این پرسش جنابعالی، پاسخی را میطلبد که در حجم چندین مقاله یا حتی یک کتاب است و شاید هم از آگاهی و دانش بنده فراتر باشد. اما شک نکنیم که در چند سال اخیر نگاهها به روایت های قاجاری تردیدآمیز شده (البته تا حدودی)، و من شک ندارم که در آینده اگر بخواهد این موسیقی بماند و شنونده ای داشته باشد، باید در ردیف تجدید تفکر جدی شود و گزینش مناسبی صورت گیرد، و الّا با این رویه که سالهاست پیش میرویم، موسیقی تنها در جنبه های فیزیکال رشد می کند و از درونه و محتوا خالیتر می شود.
7- در سالهای قبل به کمک دوستان، آثاری از پدر منتشر کردیم و باز هم در حال آماده سازی آلبوم های تازهای هستیم، هر چند بازار نشری برای آثار صوتی نمانده و این یک معضل جهانی است.
در خصوص کتاب پدر، سال ها پیش کتابی با عنوان "از موسیقی تا سکوت" کار کردم که بسیار بسیار کمبودها دارد و در حال حاضر همانطور که اشاره کردید این کتاب به طور جدی به لحاظ کمّی و کیفی در حال بازپردازی است، که شامل مقالات، گفت و گوها، خاطرات، اشعار. . . می شود و به شرط عمر و باقی ماندن انگیزه، تا سال آینده روانۀ بازار نشر خواهد شد.
دربارۀ "محمدخلیل" برادر کوچکم و بهترین دوستم که متأسفانه بهار 95 یعنی سه سال پیش، بسیار ناباورانه و زودهنگام از میان ما رفت، باید عرض کنم پدر اعتقاد داشتند که "نزدیکترین نوازندۀ نی به من است". و این فارغ از هرگونه رابطۀ خویشی بود، و همۀ ما با شناختی که از کسائی داشتیم می دانستیم این سخن، حرفِ کاملاً حرف های و به دور از مصلحت گرایی ایشان است. بنابراین باید عرض کنم: "فرصتی بود، ولی حیف که از دست برفت."
خوشبختانه آثاری از نی نوازی خلیل به همراهی تبک محمود رفیعیان در سال های گذشته ضبط شده که قسمتی از آن منتشر شده، و مابقی در آینده در اختیار دوستداران قرار خواهد گرفت. این آثار بسیار متین، وزین و با آرامشی که مخصوص خودش بود، اجرا شده، به دور از هرگونه تندنوازی و نمایش تکنیک یا حتی خودنمایی (بر خلاف آنچه که امروزه بسیار متداول است!).
در پایان؛ عرض بنده به دوستداران موسیقی اصیل،این است که از اسطوره سازیِ هنرمندان پرهیز نمایند. بیایند وجوه مختلف هنری و شخصیت هنری آنها را به کمال بشناسند و قدر بدانند، اما هرگز از آن ها بُت نسازند و نسازیم!
مؤسسه فرهنگی هنری نغمۀ گشایش منتشر کرد:
1- آلبوم وقتی نیستیم
2- آلبوم گذرگاه نسیم
3- کتاب قصۀ شمع
این مراسم با همت موسسه نغمه گشایش به مدیریت محمد جواد کسائی، مرکز موسیقی پارس و موسسه نوخسروانی باربد و با حضور هنرمندانی چون اسماعیل تهرانی، وارطان ساهاکیان، مهدی آذرسینا، صدیق تعریف، پری ملکی، فخری ملک پور، پشنگ کامکار، سودابه سالم، اردشیر کامکار، مسعود حبیبی، محمدعلی کیانی نژاد، رضا شفیعیان، محمد سلمانی، کریم قربانی، بیژن بیژنی، رضا خرم و ... برگزار شد.
ابتدا نماهنگی از زندگی استاد کسائی با عنوان "حسن کسائی در گذر زمان" پخش و سپس اسماعیل تهرانی نوازنده و آهنگساز، محمدعلی کیانی نژاد نوازنده نی، مهدی آذرسینا نوازنده کمانچه و زید الله طلوعی نوازنده تار سخنانی را در وصف استاد کسائی مطرح کردند و در ادامه نماهنگ "حسن کسائی از نگاه دیگران" پخش شد.
در ادامه به دعوت عباس سجادی که اجرای برنامه را برعهده داشت محمد جواد کسائی فرزند استاد کسائی پشت تریبون قرار گرفت و گفت: امروز به بهانه تولد نود سالگی پدر گرد هم آمدیم که از علاوه بر زنده نگاه داشتن یاد و خاطر ایشان از سه اثر موسیقی همچون آلبومهای "وقتی نیسیتم" و"گذرگاه نسیم" و کتاب "قصه شمع" رونمایی کنیم.
وی ادامه داد: حدود چهار سال پیش تصمیم گرفتم که کاری بر پایه تکنوازی و دونوازی با ساز تنبک به یاد پدر با عنوان "وقتی نیستیم "تهیه و ضبط کنیم بر این اساس از هنرمندان شاخص سرزمینمان دعوت به همکاری کردیم و در قالب سه سی دی که 23 قطعه را در خود جای میداد آثار تکنوازی استادان همراه با تنبک را ضبط کردیم به طوری که در سی دی اول این مجموعه آثاری از استادان شامل فخری ملک پور، همایون خرم، فضل الله توکل، رحمت الله بدیعی، رضا شفیعیان، حسن ناهید، اسماعیل تهرانی با تنبک محمود رفیعیان، در سی دی دوم تکنوازی استادان ملیحه سعیدی، محمدعلی کیانی نژاد، هادی منتظری، شهرام ناظری، منوچهر غیوری، کیوان ساکت، سعید ثابت، با همراهی تنبک محمود رفیعیان و در سی دی سوم تکنوازی محمد خلیل کسائی، پشنگ کامکار، شهرام میرجلالی، اردشیر کامکار، اردوان کامکار علی کریم زاده، محمدرضا مرتضوی و بنده با تنبک محمود رفیعیان جای گرفته است.
این نوازنده سه تار و تحلیل گر موسیقی ادامه داد: من معتقدم این مجموعه به لحاظ حضور هنرمندان چند نسل موسیقی ایران کنار هم بی نظیر است چرا که در روزگاری که هنر اصیل به حاشیه رانده شده حضور وگردآوری هنرمندان متعدد از نسلهای مختلف کنار هم بسیار ارزشمند است. درست است که در روزگار ما هنر تکنوازی خواهان و مخاطبینی ندارد اما سعی بر این بوده که در پس نام بزرگ پدر بتوانیم این مجموعه را فراهم و به جامعه موسیقی و دوستداران موسیقی اصیل ایرانی تقدیم کنیم.
محمدجواد کسائی درباره آلبوم "گذرگاه نسیم " نیز گفت: این آلبوم شامل دو اثر در دستگاه شور و ابوعطاست که هیچ گاه منتشر نشده بودند. بخش اول شور که شامل سه نوازی تار و نی و تنبک است که همگان با آن آشنایی دارند و در سال 1356 در مزار حافظ توسط پدر و استاد جلیل شهناز در همراهی جهانگیر بهشتی نوازنده تنبک اجرا شده و بخش دوم آن دو نوازی نی و تنبک در دستگاه ابوعطاست که سال 1358 کاملاً به صورت بداهه توسط پدر و و محمدعلی کیانی نژاد به عنوان نوازنده تنبک اجرا شده که ما در قالب یک آلبوم این دو اثر را منتشر کردیم.
وی در خاتمه افزود: کتاب "قصه شمع" نیز شامل شانزده قطعه از آثار پدر است که توسط مهدی قره خانی و محسن بیگلری نت نویسی شده و استاد حسن ناهید بازنگری و مقدمه را برعهده داشتند.
بعد از صحبتهای فرزند استاد کسائی، به دعوت عباس سجادی هنرمندان حاضر در برنامه روی سن حضور یافتند و از این سه اثر به صورت رسمی رونمایی کردند.
یاد بود نودمین سالگرد تولد استاد حسن کسائی با اجرای دونوازی کمانچه و تنبک هادی منتظری و محمود رفیعیان پایان یافت.