مقاله

 

بی­ محتوایی فریاد می­ کند!

محمدجواد کسائی

تحلیل­ گر موسیقی

از آنجا که سال­ هاست به کلان ­پژوهی در موسیقی مشغول هستم؛ تاکنون انگشت اشاره به سوی هیچ آلبوم یا کنسرتی نگرفته­ ام و نمی­ گیرم، اما همواره با نگاهی طولی، سرگذشت موسیقی معاصر ایران را دنبال کرده­ ام، و از این رو تلاشم آن بوده که معضلات رو به تزاید این هنر را با نقدی آشکارا و منصفانه دنبال کنم.

واقعیت این است که در جهان هویت­ستیز امروز، هنرهای اصیل به شدت به حاشیه رفته­ اند و در عوض هنره ای سطحی و بی ­محتوا روز به روز با حمایت همه جانبۀ متولیان امور و پذیرش توده­ه ای سرگردان رونق گرفته، و چه بسیار بر این بی ­هویتی دامن زده ­اند.

سخن امروز ما بر سر آواز اصیل است. هنری که در این سال ­ها رو به کاستی رفته و نه تنها برای اهل فن، که برای مردم کوچه و بازار هم از سکّه افتاده است. اگر افق فکری خود را اندکی در این زمینه گسترش دهیم، به سادگی این واقعیت بر ما روش خواهد شد.

گذشته از آثاری مطلوب که از برخی هنرمندان می­ شنویم، مابقی تولیدات فاقد ارزش­ گذاری هنری است، و مولدان آن سعی دارند به دنبال سلیقۀ توده ­ها حرکت کنند. اینجاست که به جای خوانندگانی آزموده و توانا، "منفعت­ شناسانی کارکشته" میدان­داری می ­کنند و سعی دارند که با خوانندگان آوازهای مصرفی و بازاری رقابتی تنگاتنگ داشته باشند.

آموزش ­های نیم ­بند و ناکافی؛ تنگناهای موجود، تلاش­ های ساختگی برای نو جلوه دادن آثار تولید شده، نقدناپذیری، الیگارشی یا گروه ه­سالاریِ حاکم بر فضای موسیقی و هنرمندان موسیقی، یکنواخت­گرایی، تأیید و تشویق مخاطبان عام (حتی خاص­نما)، ندانم­کاری­ها و به خود­مشغولی­ها...، از جمله عواملی است که آواز ما را از رونق انداخته و کسالت آور بار آورده.

این مطلب نیز گفتنی است که آهنگ­ساز در قد و اندازۀ موسیقی گران­بهای ایرانی نداریم یا بسیار اندک شمارند، که حتی از آن­ها هم به درستی استفاده نمی­کنیم؛ اما در عوض خروار خروار ضربی­های سست  می­سازیم که بر بی­مقداری این موسیقی افزوده و همچنان خواهد افزود.

اما نکته باریک­تر ز مو کجاست؟ نکته در این جاست که وقتی از هنجار­های اجتماعی فاصله می­ گیریم و بر مداری می ­گردیم که ساختارهای فکری و فرهنگی ما دچار از هم­پاشیدگی می­ شود؛ نمی ­توانیم موسیقی را که انعکاس تمام عیاری از صدای آن وقت و زمان جامعه است، خوش و موزون بشنویم. موسیقی و آواز، طبیعی است که خشن­آهنگ می­شود. لحنی تحکم­آمیز به خود می­ گیرد، و خواسته یا ناخواسته می­خواهد خشم­­ های فروخورده را فریاد کند! لاجرم از بیانی شاعرانه، عاشقانه و مهربانانه فاصله می­ گیرد. کلمه کلمۀ اشعار نامفهوم می­ شود، و خوانندۀ آواز ندانسته، روح و جوهرۀ موسیقی ایرانی را تباه می ­کند. پس در چنین فضایی اگر انتظاری فراتر از این داشته باشیم، سخت نارواست. موسیقی؛ آفرینش مضمون می ­خواهد. گوهری اصیل می­ خواهد. کیفیات ارزشی می­ خواهد. زیبایی می­ خواهد. موسیقی ایرانی؛ نشاط معنوی می­ خواهد، و نه یأس، ناامیدی و حرمان. درون­پریشی ما نباید که این موسیقی و آواز کهن و شریف را تحت تأثیر قرار دهد و شنونده­اش را به نومیدی بکشاند.

دوست دارم این یادداشت را با یک جمله از پدر(حسن­ کسائی)، که همین چند روز پیش در یادداشت­های پراکندۀ ایشان می ­خواندم، به پایان برم: "بیایید موسیقی را فدای منافع شخصی نکنیم!"

                                                                                          

                                                                                   روزنامه همشهری/ 28 آبان 1398